
طلای بابک زنجانی؛ نوآوری مالی یا بازتولید یک کلاهبرداری بزرگ؟
به گزارش اقتصادروا؛ در شرایطی که اقتصاد ایران با سایه سنگین تحریم، بیاعتمادی و بحران مزمن سرمایهگذاری مواجه است، معرفی هر ابزار تازه در حوزه مالی و دیجیتال تنها یک خبر نیست، بلکه موضوعی برای بررسی جدی و پرسشگری است. اخیراً توکن دیجیتالی "طلا" با ادعای پشتوانه طلا به بازار معرفی شده است؛ توکنی که پشت پرده آن نام بابک زنجانی، یکی از جنجالیترین چهرههای اقتصادی دهه اخیر، دیده میشود و در رسانه ها با نام تله بابک زنجانی معرفی شده است. همین نام کافی است تا پروژهای که میخواهد نوید اعتماد و ثبات بدهد، از همان آغاز زیر پرسش برود.
توکن "طلا" در واقع همان ابزاری است که بابک زنجانی کوشید از آن بهعنوان راهی برای تسویه بدهیهای سنگین خود به بانک مرکزی استفاده کند؛ روشی که نه پشتوانه منطقی داشت و نه با اصول پذیرفتهشده مالی همخوانی پیدا میکرد. در آن طرح، قرار بود توکنی دیجیتال جایگزین میلیاردها دلار بدهی شود، آن هم با پشتوانه طلاهایی که وجودشان تنها توسط شرکت "دات وان" تأیید شده بود و هیچ نهاد مستقل داخلی یا بینالمللی آن را راستیآزمایی نکرد. در حقیقت، چنین توکنی نه یک دارایی مطمئن، بلکه صرفاً یک "برگه ادعا" است که متولیانش خود را ضامن آن معرفی میکنند. این همان تضاد بنیادی است که پروژه را از ریشه بیاعتبار میسازد: بدهی به نهاد حاکمیتی قرار بود با دارایی مشکوکی تسویه شود که هیچ ضمانت عینی و حقوقی ندارد.
وایتپیپر "طلا" تصویری پرزرقوبرق از محصولی ارائه میدهد که قرار است سرمایهگذاری سنتی در طلا را با فناوری مدرن پیوند دهد. این توکن نه تنها بهعنوان یک دارایی دیجیتال کاربردی، بلکه بهعنوان "خود طلا" معرفی شده است. وعده داده میشود که دارندگان آن میتوانند بهسادگی و از طریق شبکه بانکی، توکنهای خود را به طلای فیزیکی تبدیل کنند؛ بدون هزینه نگهداری، با نقدشوندگی فوری و امنیتی که بلاکچین فراهم میکند. برای مخاطبی که از بیثباتی پول ملی و تورم افسارگسیخته خسته است، چنین طرحی میتواند جذاب به نظر برسد. اما در دل این ادعاها، تناقضها و ابهامهای مهمی وجود دارد.
مهمترین شعار تبلیغاتی این پروژه "پشتوانه بیش از ۱۰۰ درصد طلای فیزیکی" است. از نگاه کارشناسی، این ادعا نه نشانه اعتبار، بلکه مبدأ تردید است. در نظامهای مالی معتبر، یک توکن پشتوانهدار تنها زمانی قابل اعتماد است که ذخایر آن دقیقاً معادل ارزش توکنهای در گردش باشد و این ذخایر توسط نهادهای حسابرسی مستقل و معتبر تأیید شود. تأکید بر "بیش از صددرصد" اگر توضیح شفاف و مدرکی معتبر نداشته باشد، بیشتر به یک ترفند بازاریابی شبیه است تا واقعیت. چه بسا برای جلب سرمایهگذاران تردیدآمیز به کار رفته باشد، بدون آنکه پایه محکم و راستیآزماییپذیری داشته باشد.
در همین جا پرسش دیگری پدید میآید: چه نهادی این پشتوانه را تأیید کرده است؟ پاسخ وایتپیپر روشن است؛ خود شرکت "دات وان گلد" تولیدکننده طلاست و بانکهای طرف قرارداد همان شرکت، ذخایر را تأیید میکنند. به زبان ساده، همان نهادی که از عرضه توکن نفع مستقیم میبرد، خود را ضامن صحت ذخایر معرفی میکند. در تجربه جهانی، چنین سازوکاری معادل "خوداظهاری" است و با اصول شفافیت و حسابرسی مستقل هیچ سنخیتی ندارد. در نمونههای معتبر بینالمللی، مؤسسات حسابرسی بزرگ و بانکهای جهانی معتبر همچون HSBC مسئولیت راستیآزمایی ذخایر را بر عهده دارند. اما در "تالا"، همه چیز در حلقهای بسته باقی میماند.
با این حال، حتی این ضعف ساختاری نیز به اندازه پرسش درباره بنیانگذاران پروژه اهمیت ندارد. نام بابک زنجانی بیش از هر مسئله فنی یا مالی، سایهای سنگین بر "طلا" میافکند. زنجانی همان فردی است که در سال ۱۳۹۲ به اتهام فساد فیالارض بازداشت شد، به دلیل عدم بازگرداندن میلیاردها دلار از درآمدهای نفتی کشور در دادگاه محکوم گردید و اگرچه حکم اعدام او بعدها به ۲۰ سال حبس کاهش یافت، اما پرونده او بهعنوان نماد بیاعتمادی در اقتصاد ایران باقی مانده است. آیا میتوان از بازاری که تجربه تلخ مؤسسات مالی ورشکسته، پروندههای اختلاس و سوءاستفادههای کلان را در حافظه دارد، انتظار داشت که به محصولی تازه با چنین بنیانگذاری اعتماد کند؟
اعتماد در اقتصاد حکم سرمایهای دارد که از هر دارایی دیگری باارزشتر است. بانکها و بورسها در جهان نه به دلیل فناوری پیچیدهشان، بلکه به دلیل پشتوانه قانونی و اعتبار نهادیشان محل سپردهگذاری مردماند. وقتی فردی که بزرگترین اتهام او "اختلال در نظام اقتصادی" بوده دوباره در قامت متولی یک پروژه مالی ظاهر میشود، هر نوآوری فناورانه رنگ میبازد. حتی اگر "طلا" واقعاً بیش از صددرصد طلا در خزانه داشته باشد، مشکل اصلی در این است که سرمایهگذاران باور نمیکنند چنین ذخایری بدون دستکاری، جابهجایی یا استفاده غیرشفاف باقی بماند.
از همه مهمتر، بررسیهای اولیه روی ساختار توزیع "طلا" نشان میدهد که نزدیک به ۹۹ درصد از توکنهای لانچشده در اختیار تنها یک کیفپول (ولت) قرار دارد. این یعنی برخلاف ادعای شفافیت و توزیع عادلانه، عملاً کل پروژه در کنترل یک مرکز واحد است. در دنیای داراییهای دیجیتال، چنین تمرکزی معادل یک "بمب اعتماد" است؛ زیرا هر لحظه امکان دارد با یک تصمیم، حجم عظیمی از توکنها به بازار عرضه یا بلوکه شود. به زبان ساده، سرمایهگذاران خرد نه شریک یک پروژه، بلکه تنها بازیگران فرعی در بازاری هستند که تمام اختیار و کنترلش در دست یک نهاد ناشناس (یا همان شرکت اصلی) است.
این تمرکز نه تنها تضاد آشکاری با فلسفه غیرمتمرکز بلاکچین دارد، بلکه به معنای بازتولید همان الگوهای رانتی و انحصاری در قالبی دیجیتال است. در شرایطی که ادعای پشتوانه بیش از صددرصد طلا خود با ابهام جدی روبهروست، انحصار مالکیت توکنها در یک ولت تنها این ظن را تقویت میکند که پروژه بیش از آنکه ابزاری برای سرمایهگذاری واقعی باشد، پوششی برای کنترل و دستکاری بازار است.
ابهام دیگر مربوط به ادعای امکان تبدیل توکن به طلا از طریق شبکه بانکی است. تجربه سالهای اخیر نشان داده است که حتی بانکهای رسمی در ایران در شرایط بحران قادر به عمل به تعهدات خود نیستند. بارها سپردهگذاران با وعدههایی مواجه شدند که در نهایت یا به تأخیر انجامید یا اصلاً عملی نشد. حال چگونه میتوان انتظار داشت همان نظام بانکی که خود زیر بار فشار تحریمها و مشکلات نقدینگی است، در یک پروژه پرابهام نقش واسطه مطمئن را ایفا کند؟
از سوی دیگر، سابقه زنجانی در استفاده از ابزارهای مالی پیچیده برای دور زدن تحریمها این احتمال را تقویت میکند که "طلا" بیش از آنکه ابزار سرمایهگذاری شفاف باشد، پوششی برای معاملات پنهان باشد. گزارشهایی در سالهای اخیر منتشر شده که نشان میداد برخی تلاشها برای استفاده از ارزهای دیجیتال فاقد اعتبار قانونی بهعنوان وثیقه نفتی صورت گرفته است. اگر چنین کارکردی برای "طلا" هم متصور باشد، آن وقت مسئلهای بزرگتر از اعتماد عمومی مطرح میشود: بهرهگیری از فناوریهای نوین برای تداوم همان الگوهای غیرشفاف گذشته.
در این میان، فراموش نباید کرد که معرفی "طلا" تنها یک پروژه اقتصادی نیست؛ نمادی است از نحوه مواجهه اقتصاد ایران با نوآوری. آیا ما آمادهایم که فناوریهای نوین مانند بلاکچین را در بستری شفاف، قانونی و حسابرسیشده به کار گیریم، یا قرار است این فناوریها صرفاً ابزار تازهای برای تکرار اشتباهات گذشته باشند؟ اگر مسیر دوم باشد، نتیجه نه تنها تقویت بازار مالی نیست، بلکه ضربهای تازه به اعتماد اجتماعی و سرمایهگذاران خواهد بود.
به همین دلیل، نقد "طلا" تنها نقد یک توکن خاص نیست، بلکه نقدی است بر رویکردی که اعتبار اخلاقی و نهادی را به حاشیه میراند و به جای آن، به ظواهر فنی دل خوش میکند. فناوری بلاکچین میتواند شفافترین ابزار عصر حاضر باشد، اما اگر در دست کسانی قرار گیرد که سابقهای پر از پنهانکاری دارند، همان فناوری به ابزاری برای تداوم بیاعتمادی بدل میشود.
در نهایت باید گفت "طلا" آزمونی است برای بازار و سیاستگذاران. آزمونی که پاسخ آن نه در صفحات وایتپیپر، بلکه در حافظه تاریخی مردم و پروندههای قضایی گذشته نوشته شده است. هیچ ادعای فنی، هیچ وعده طلایی و هیچ شعار پرزرقوبرقی نمیتواند از سنگینی بار بیاعتمادی اخلاقی بکاهد. سرمایهگذاران هوشمند باید دریابند که در اینجا ریسک اصلی نه نوسان قیمت طلا، بلکه بیاعتمادی مطلق به متولیان است. تا زمانی که چنین چهرههایی پشت پروژههای مالی ایستادهاند، آیندهای روشن برای آنها متصور نیست. نوآوری واقعی زمانی معنا مییابد که شفافیت، حسابرسی مستقل و سلامت اخلاقی در مرکز آن قرار گیرد؛ و این همان چیزی است که در "طلا" بهوضوح غایب است.
یادداشت از: متین محلاتی، کارشناس اقتصادی