
اقتصاد در جهانی نامطمئن
این یادداشت خلاصهای از مباحث کلیدی قسمت سوم «تبادل نظر وُلف - کروگمن» با عنوان «اقتصاد در جهانی نامطمئن» است؛ اپیزودی از پادکست The Economics Show با حضور مارتین وُلف، مفسر ارشد اقتصادی روزنامه فایننشال تایمز و پل کروگمن، استاد دانشگاه سیتی نیویورک. این گفتوگو که در تاریخ ۱۶ ژوئن ۲۰۲۵ ضبط شده، به مجموعهای از مسائل جهانی پرداخته که امروز در صدر توجه قرار دارند؛ از جمله تغییر چشمانداز سیاسی در ایالات متحده، ناکارآمدی نهادهای بینالمللی همچون گروه هفت (G7)، جنگ تجاری جهانی، ریسکهای ژئوپلیتیک و تداوم عدم تعادلهای کلان اقتصادی.
بیثباتی سیاسی داخلی در ایالات متحده
گفتوگو با بررسی تحولات سیاسی اخیر در ایالات متحده آغاز میشود؛ تحولاتی که هر دو سخنران از آن با تعبیر «وضعیتی بسیار عجیب و اگر اجازه دهید بگویم، بسیار غیرآمریکایی» یاد میکنند. پل کروگمن به حضورش در راهپیمایی «روز نه به پادشاهی» (No Kings Day) در منهتن اشاره میکند؛ راهپیماییای که به گفتة او میلیونها نفر در آن به خیابانها آمدند تا علیه حملات دولت ترامپ به دموکراسی اعتراض کنند. او به طنز و تناقض انتخاب منهتن برای چنین راهپیماییای اشاره میکند که در حوزة اداری «شهرستان کینگز» (Kings County) نام دارد و آن را نمونهای از «رفتار کاملاً نیویورکی» میداند.
کروگمن در ادامه تلاشهای ترامپ برای نظامیسازی واکنش به مسائل مهاجرتی در لسآنجلس، از طریق اعزام گارد ملی و تفنگداران دریایی و همچنین برگزاری رژه نظامی در واشنگتندیسی در روز تولد ترامپ (که با استقبال اندکی مواجه شد) را توصیف میکند. در مقابل، راهپیماییهای «روز نه به پادشاهی» در سراسر آمریکا را تظاهراتی واقعاً گسترده و شاید بزرگترین تظاهرات جمعی در تاریخ آمریکا مینامد و آن را نشانهای دلگرمکننده تلقی میکند مبنی بر اینکه آمریکا هنوز به طور کامل از دست نرفته است.
مارتین وُلف نیز با ابراز وحشت و شگفتی از عادی شدن دیدگاههایی چنین افراطی در جامعه آمریکا، به اظهارنظر یکی از مقامات آموزش آمریکا اشاره میکند که گفته بود دانشگاهها باید آموزشهای خود را با سیاستهای دولت هماهنگ کنند. وُلف این اظهارنظر را بهوضوح یکی از فاشیستیترین دیدگاههایی میداند که تاکنون خوانده است. کروگمن نیز با تأیید این نگرانی، میگوید چنین نگرشهایی بهتدریج به هنجار بدل شدهاند و تصویری از ریاستجمهوری ارائه میدهند که در آن رئیسجمهور خود را تجسم دولت میداند: l’État, c’est moi (دولت منم!).
چالشهای گروه هفت (G7) و نقش در حال تحول آن
در ادامه گفتوگو به نشست گروه هفت در آلبرتای کانادا میپردازد که بستری برای بررسی وضعیت اقتصاد جهانی فراهم میکند. مارتین وُلف در آغاز نسبت به کارکرد واقعی این گروه ابراز تردید میکند؛ چراکه این گروه اگرچه متشکل از کشورهای صنعتی بزرگ مانند آمریکا، کانادا، ژاپن، بریتانیا، آلمان، ایتالیا و فرانسه است، اما بازیگران کلیدیای همچون چین را در بر نمیگیرد؛ کشوری که یا بزرگترین یا دومین اقتصاد جهان و در عین حال «کارخانه جهان» است.
پل کروگمن با این دیدگاه موافق است و میگوید هدف از تشکیل G7 همواره محل سؤال بوده است، حتی با وجود تلاشهای دانشگاهی برای تعریف نقش آن. به باور او شاید مهمترین کارکرد این گروه ایجاد بستری برای رهبران کشورهای دموکراتیک بهمنظور برقراری اعتماد شخصی باشد، گرچه او تردید دارد که در نشست اخیر چنین اعتمادی شکل بگیرد، آنهم در شرایطی که ترامپ با سایر اعضا وارد جنگ تجاری شده است.
هر دو سخنران نسبت به نتایج عینی چنین نشستهایی با بدبینی نگاه میکنند. مارتین وُلف اشاره میکند که حتی ممکن است نشست G7 نتواند بیانیة مشترکی منتشر کند، چرا که اختلافنظرهای عمیق میان اعضا وجود دارد. کروگمن نیز با ذکر خاطرهای از دوران همکاریاش با دولت آمریکا، از تجربهاش در سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD) میگوید؛ جایی که صورتجلسهها و بیانیهها از پیش تعیینشده و بهشدت مذاکره شده بودند. او این روند را «تمرینی احمقانه» توصیف میکند. با این حال، وُلف بر این باور است که نشستن و گفتوگو کردن بهتر از جنگ است و تأکید میکند که حتی داشتن درک نسبی از منافع دیگر کشورها بهتر از ناآگاهی کامل است.
تأثیر عمیق جنگ تجاری
بخش مهمی از گفتوگوی وُلف و کروگمن به مسئله جنگ تجاری جهانی اختصاص دارد. کروگمن تأکید میکند که جنگ تجاری هرگز متوقف نشده و ایالات متحده از لحاظ سطح تعرفهها از بالاترین سطح طی صد سال گذشته به بالاترین سطح طی نود سال اخیر رسیده است؛ بهطوریکه میانگین نرخ تعرفهای آمریکا اکنون حدود ۱۷ درصد است، در حالی که پیش از سیاستهای ترامپ کمتر از ۳ درصد بود.
مارتین وُلف نیز هشدار میدهد که نظام تجارت جهانی به طور عمیقی دگرگون شده و اضافه میکند که «شمشیر داموکلِس» بیشک همچنان بالای سر اقتصاد جهانی در نوسان است. او بیاعتنایی ترامپ به توافقات بینالمللی دیرپای تجاری را نشانهای از وضعیت آنارشی در سیاست تجاری میداند.
کروگمن خاطرنشان میکند که اساس نظام تجارت بینالملل بر اصل عدم تبعیض استوار بوده، اما ایالات متحده با زیر پا گذاشتن توافقات موجود، این اصل را بهکلی نابود کرده است. این امر پرسشی کلیدی را پیش میکشد: سایر کشورهای جهان اکنون باید چه کنند؟ وُلف پیشنهاد میدهد که دیگر کشورها باید به توافقاتی که تاکنون به آنها دست یافتهاند و همچنین اصل «عدم تبعیض» پایبند بمانند و حتی در صورت لزوم، ائتلافهایی جدید با کشورهایی که رویکردی همکاریجویانهتر دارند تشکیل دهند. کروگمن پا را فراتر میگذارد و میگوید که حتی با در نظر گرفتن تاریخچه نهچندان مطلوب چین در رعایت توافقات، در مقایسه با رفتار اخیر آمریکا، چینیها دارند بهنوعی شریکی قابل اعتماد و پیشبینیپذیر جلوه میکنند.
در خصوص اقدام متقابل علیه آمریکا، کروگمن اشاره میکند که چین در واقع دارد بازی سختی انجام میدهد و از راهبرد اقدام متقابل حسابشده استفاده میکند؛ برای نمونه با محدود کردن صادرات فلزات نادر و باتریهای تخصصی که در حوزههایی هدفگیری شدهاند که ایالات متحده ظرفیت صنعتی کافی در آنها ندارد. این مسئله آسیب قابلتوجهی وارد کرده است. او در عین حال میافزاید که اتحادیه اروپا نه تاکنون اقدام متقابلی انجام داده و نه به احتمال زیاد چنین خواهد کرد.
هر دو سخنران توافق دارند که نظام تجارت جهانی میتواند بدون حضور فعال ایالات متحده نیز ادامه یابد، به شرطی که کشورها به توافقات موجود پایبند بمانند. با این حال، چالش اصلی به اقتصاد سیاسی این وضعیت بازمیگردد و به این واقعیت که آمریکا دیگر آن نقش تاریخیاش را در تأمین ثبات هژمونیک ایفا نمیکند. مارتین وُلف معتقد است که بهمنظور اثرگذاری نمایشی، قدرتهای بزرگ بهویژه در اروپا و چین، باید اقدام متقابل انجام دهند. او این اقدام را نه صرفاً به عنوان پاسخ مستقیم، بلکه بهمثابه پیامی سیاسی میداند. در نهایت، هر دو تحلیلگر ریشة اعتمادبهنفس بیش از حد آمریکا در جنگ تجاری را در نوعی گرایش عمومی آمریکاییها به نادیده گرفتن جهان یا بزرگ انگاشتن میزان قدرت خود نسبت به آن میدانند؛ بهویژه زمانی که سیاستگذاریها در دست گروهی ناآگاه قرار دارد.
ریسکهای ژئوپلیتیکی و عدم تعادلهای کلان اقتصادی
در این بخش، گفتوگو به ریسکهای ژئوپلیتیکی میپردازد، بهویژه تنشهای جاری در خاورمیانه میان ایران و اسرائیل. مارتین وُلف نسبت به احتمال بسته شدن تنگه هرمز و مسدود شدن خلیج فارس توسط ایران ابراز نگرانی میکند؛ اقدامی که میتواند به یک شوک بزرگ در عرضه جهانی نفت منجر شود. هرچند او تأکید میکند که وابستگی جهان به نفت نسبت به دهه ۱۹۷۰ کاهش یافته، اما چنین اختلالی همچنان میتواند اثرات جدی داشته باشد.
کروگمن نیز با این دیدگاه موافق است و اضافه میکند که تحولات فنّاورانه در عرصه جنگ باعث شدهاند که قدرتهای کوچکتر توان بیشتری برای وارد کردن آسیب نسبت به گذشته پیدا کنند. او نمونهای از این پدیده را در ناتوانی ایالات متحده در مواجهه با حوثیها در یمن میبیند. به گفتة او، توانایی ایران برای مختل کردن جریان نفت بهمراتب بیشتر از گذشته است و این مسئله را به یک «ریسک دنبالهدار» (tail risk) جدی بدل میسازد؛ یعنی ریسکی که احتمال وقوعش پایین است؛ اما در صورت وقوع، پیامدهای شدیدی دارد. وُلف در ادامه به نبود تفکر راهبردی در میان تصمیمگیرندگان اشاره میکند و سخن معروف کالین پاول را یادآور میشود: اینکه نباید وارد جنگی شد بدون آنکه پایان آن را بهروشنی دانست.
در پایان، گفتوگو به مسئلة عدم تعادلهای کلان اقتصادی در سطح جهانی میپردازد. مارتین وُلف خاطرنشان میکند که ایالات متحده همواره نقشی کلیدی بهعنوان «آخرین مصرفکننده» در اقتصاد جهانی ایفا کرده است؛ نقشی که از طریق کسریهای بزرگ حساب جاری، باعث ایجاد توازن میان پسانداز و سرمایهگذاری جهانی شده است. این کسریها در داخل آمریکا نیز نمود داشتهاند: ابتدا در بخش خصوصی، مانند رونق مسکن و اعتبار در دهه ۲۰۰۰ و سپس پس از بحران مالی، عمدتاً در بخش دولتی. وُلف معتقد است که مطالبة آمریکا از کشورهای دارای مازاد تجاری، همچون چین و آلمان، برای تغییر سیاستهایشان کاملاً منطقی است. پل کروگمن نیز ضمن تأیید این نکته توضیح میدهد که کسری تجاری آمریکا بهعنوان معادل مازاد کشورهای دیگر، لزوماً بهتنهایی مشکلی برای بخش تولید یا دستمزدها ایجاد نمیکند، اما «اقتصاد سیاسی» آن مضر است؛ چرا که موجب دامن زدن به احساسات حمایتگرایانه میشود.
او همچنین کسری بودجه بزرگ آمریکا را یک مسئله واقعی میداند که ناشی از بنبست سیاسی در داخل است و مانع از افزایش درآمدهای مالیاتی مورد نیاز میشود. از سوی دیگر، او از امتناع دائمی چین از پرداختن واقعی به مازاد تجاری ساختاری خود از طریق تقویت مصرف داخلی انتقاد میکند و این وضعیت را یک «معجزه منفی در سیاستگذاری جهانی» مینامد. هر دو تحلیلگر توافق دارند که ایالات متحده و چین با موانع سیاسی عجیبی روبهرو هستند که مانع از اتخاذ سیاستهای کلان اقتصادی منسجم میشود: آمریکا قادر به افزایش مالیات نیست و چین تمایلی به افزایش قابلتوجه مصرف داخلی نشان نمیدهد. کروگمن پیشنهاد میدهد که گروههایی مانند G7 میتوانند از طریق فشار خارجی (gaiatsu) به رهبری چین کمک کنند تا سیاستهایی را که شاید خودشان نیز در خلوت میخواهند اجرا کنند، در عمل پیش ببرند. وُلف در پایان با اندکی خوشبینی میگوید که برخی سیاستگذاران چینی بهتازگی متوجه شدهاند که به دلیل غیرقابلاعتماد شدن داراییهای آمریکایی، کاهش مازاد تجاریشان ضرورتی اجتنابناپذیر شده است.
بازتابهای فرهنگی در جهانی ازهمگسیخته
گفتوگو با تأملاتی فرهنگی درباره وضعیت کنونی جهان به پایان میرسد. مارتین وُلف برای توصیف واقعیتهای هولناک آمریکا به شعر معروف ویلیام باتلر ییتس با عنوان ظهور دوم (The Second Coming, 1919) استناد میکند و بخشهایی از آن را نقل میکند، از جمله:
«همه چیز از هم میپاشد؛ مرکز دیگر تاب نمیآورد؛ هرجومرج صرفْ بر جهان چیره شده است».
پل کروگمن نیز با حسرت از کنار کشیدن آمریکا بهعنوان «هژمون نسبتاً خیرخواه» یاد میکند و این وضعیت را به کنارهگیری این کشور از امور جهانی پس از جنگ جهانی اول تشبیه میکند. با وجود این، هر دو سخنران در پایان با احتیاط ابراز امیدواری میکنند که افرادی خلاق بتوانند ما را نجات دهند یا اینکه نسلهای جدیدی از رهبران سر کار آیند که طرز فکر متفاوتی داشته باشند.
گزارش از: امیرحسین مستقل، کارشناس اقتصادی