رونق صوری بورس / وقتی رشد شاخص از واقعیت بازار جدا میشود
به گزارش اقتصادرَوا؛ گزارشهای تازه از عملکرد شرکتهای بورسی، پرده از واقعیتی نگرانکننده در دل رونق ظاهری بازار سرمایه برمیدارد؛ واقعیتی که نشان میدهد رشد شاخص کل، الزاماً به معنای بهبود فراگیر بازار نیست. دادهها حاکی از آن است که تنها حدود ۲۰ درصد از نمادهای فعال در بورس توانستهاند عملکردی بهتر از شاخص کل داشته باشند، در حالیکه ۴۵ درصد از شرکتها بازدهی کمتر از شاخص ثبت کردهاند و حدود ۳۵ درصد نیز از آغاز موج جدید صعود بازار تاکنون، در محدوده بازدهی منفی قرار دارند. این ارقام بهروشنی نشان میدهد آنچه در ظاهر بهعنوان «رشد بازار» شناخته میشود، در واقع محصول حرکت چند شرکت بزرگ و شاخصساز است؛ شرکتهایی که وزن سنگینشان در شاخص کل، تصویری تحریفشده از واقعیت بازار ایجاد کرده است.
پدیده تمرکز رشد در چند نماد بزرگ، مسئله تازهای در بورس ایران نیست، اما شدت و دامنه آن در این دوره به شکلی بیسابقه آشکار شده است. از ابتدای موج صعودی اخیر، شاخص کل بورس رشد محسوسی را تجربه کرده و در نگاه اول، فضای عمومی بازار صعودی به نظر میرسد. با این حال، شاخص هموزن – که عملکرد شرکتها را بدون توجه به اندازه و ارزش بازارشان میسنجد – رشد بسیار محدودتری داشته و در برخی مقاطع حتی درجا زده است. همین شکاف میان شاخص کل و شاخص هموزن، نشانهای روشن از نابرابری در توزیع بازده میان شرکتهای بزرگ و کوچک است.
علت اصلی این واگرایی را باید در رفتار سرمایهگذاران نهادی و جریان نقدینگی جستوجو کرد. در شرایطی که فضای اقتصادی کشور همچنان با ابهامهایی در حوزه نرخ ارز، سیاستهای بودجهای و چشمانداز تورم مواجه است، سرمایهگذاران ترجیح دادهاند نقدینگی خود را به سمت نمادهای بزرگ و بنیادی هدایت کنند؛ شرکتهایی با ترازنامه قوی، سود تقسیمی بالا و صادرات قابلاتکا. در نتیجه، این نمادها توانستهاند بار اصلی رشد شاخص را بر دوش بکشند، در حالی که بدنه وسیع شرکتهای کوچکتر، از جمله بنگاههای تولیدی متوسط یا شرکتهای حوزه خدمات، عملاً سهمی از این رشد نداشتهاند.
اما مسئله فقط تفاوت در عملکرد مالی نیست؛ تفاوت در «جریان اعتماد» نیز عامل مهمی در این شکاف است. بازار سرمایه ایران پس از چند دوره ریزش و بیثباتی، اعتماد بخش قابل توجهی از سرمایهگذاران خرد را از دست داده است. این سرمایهگذاران که در گذشته در سهام کوچک و متوسط فعالیت میکردند، اکنون با احتیاطی مضاعف عمل میکنند و ترجیح میدهند بهجای ریسک در نمادهای کمعمق، به سراغ شرکتهای بزرگ و شاخصساز بروند؛ هرچند بازده آنها کمتر اما مطمئنتر به نظر برسد. در چنین فضایی، عملاً جریان نقدینگی به سمت شرکتهای بزرگتر متمرکز شده و سهام کوچکتر در بیتوجهی بازار فرو رفتهاند.
از منظر ساختاری نیز بازار سهام ایران بهگونهای طراحی شده که وزن نمادهای بزرگ در شاخص کل، بسیار بالاتر از سهم واقعیشان در اقتصاد است. شرکتهای پتروشیمی، فولادی، معدنی و بانکی، بخش اعظم شاخص را تشکیل میدهند. بنابراین حتی اگر تنها چند نماد از این گروهها رشد کنند، شاخص کل بهسرعت جهش نشان میدهد، در حالیکه دهها شرکت کوچک ممکن است همزمان در وضعیت رکودی قرار داشته باشند. این موضوع باعث میشود شاخص کل بهجای آنکه معیار دقیق سنجش وضعیت بازار باشد، به ابزاری برای نمایش رونق صوری تبدیل شود؛ رونقی که در کف بازار اثری از آن نیست.
تجربههای جهانی نشان میدهد چنین شکافهایی معمولاً در دورههایی شکل میگیرد که بازار از تعادل اطلاعاتی فاصله گرفته است. وقتی تحلیلپذیری واقعی سهام کاهش مییابد و تصمیمگیریها بر پایه دادههای ناقص یا شایعات انجام میشود، سرمایهگذاران تمایل دارند به سمت نمادهایی بروند که اطلاعات شفافتر و ریسک ادراکشده پایینتری دارند. در ایران نیز محدودیت در افشای اطلاعات مالی، تأخیر در گزارشدهیها، نبود شفافیت در برخی صورتهای مالی و ضعف در اطلاعرسانی نهادهای رسمی، همگی زمینهساز تمرکز نقدینگی بر تعداد محدودی از سهام شدهاند. در چنین شرایطی، شرکتهای کوچکتر که معمولاً از شفافیت کمتری برخوردارند یا در حوزههایی فعالیت میکنند که اطلاعاتشان برای عموم دشوارتر قابل تحلیل است، بیشتر در حاشیه قرار میگیرند.
این روند البته صرفاً یک مسأله آماری نیست، بلکه میتواند تبعات اقتصادی و روانی قابلتوجهی برای بازار سرمایه داشته باشد. تمرکز بیش از حد نقدینگی بر چند نماد بزرگ، ریسک سیستمی را افزایش میدهد، زیرا هرگونه نوسان منفی در همین تعداد محدود شرکت میتواند شاخص کل را به شدت تحت تأثیر قرار دهد و تصور «ریزش عمومی» بازار را در ذهن فعالان تقویت کند. از سوی دیگر، رکود مداوم در سهام کوچکتر، زمینه خروج سرمایهگذاران خرد از بازار را فراهم میکند و این موضوع به کاهش عمق معاملات و کاهش کارایی بازار میانجامد.
از زاویهای دیگر، این پدیده میتواند نشانهای از ناترازی ساختاری در اقتصاد نیز باشد. شرکتهای بزرگ بورسی عمدتاً در بخشهای دولتی یا شبهدولتی فعالاند و به منابع اعتباری، تسهیلات و حمایتهای ساختاری دسترسی دارند، در حالی که شرکتهای کوچکتر از چنین امکاناتی محروماند. بنابراین رشد نامتوازن در بورس بازتابی از همان نابرابری ساختاری در اقتصاد کلان است؛ نابرابریای که خود را در شاخصها و ارقام بازار نیز نشان میدهد.
کارشناسان بر این باورند که برای اصلاح این وضعیت، باید مجموعهای از سیاستهای هماهنگ در حوزه بازار و اقتصاد اجرا شود. نخستین گام، افزایش شفافیت و کیفیت افشای اطلاعات مالی است تا شرکتهای کوچکتر نیز بتوانند اعتماد سرمایهگذاران را جلب کنند. دوم، کاهش محدودیتهای معاملاتی و بهبود نقدشوندگی در نمادهای کمعمق است، تا سرمایهگذاران برای ورود به آنها دچار نگرانی از گیر افتادن در صف فروش نباشند. در کنار این، سیاستگذاران باید بهجای حمایتهای مقطعی از شاخص، به سمت تقویت بنیانهای بنیادی شرکتها بروند؛ از جمله اصلاح قیمتگذاریهای دستوری، کاهش هزینههای تولید و ثبات در سیاستهای ارزی.
در بُعد فرهنگی نیز، بازار سرمایه نیازمند بازتعریف مفهوم «رشد» است. سالهاست که شاخص کل بهعنوان تنها معیار موفقیت بازار معرفی شده، در حالیکه این شاخص تصویر دقیقی از بازده عمومی سرمایهگذاران ارائه نمیدهد. جا دارد نهاد ناظر و رسانههای اقتصادی، شاخصهای جایگزین مانند شاخص هموزن یا شاخصهای بخشی را برجستهتر کنند تا تحلیلها بر پایه واقعیتهای دقیقتر شکل گیرد. این تغییر نگاه، میتواند از گسترش خوشبینیهای کاذب و شکلگیری حبابهای موقتی جلوگیری کند.
در نهایت، بحران کنونی بازار سهام ایران را میتوان بحران «تمرکز» دانست؛ تمرکز نقدینگی، تمرکز توجه و تمرکز قدرت تحلیلی بر تعداد محدودی از شرکتها. این تمرکز اگر ادامه یابد، نهتنها عدالت در توزیع بازده را از بین میبرد، بلکه پویایی بازار را نیز تهدید میکند. بازار سالم، بازاری است که در آن رشد بهصورت متوازن و بر پایه عملکرد واقعی شرکتها توزیع شود، نه آنکه چند غول شاخصساز تصویر رونق را بسازند و صدها شرکت کوچک در سایه فراموشی باقی بمانند.
واقعیت این است که رشد بازار سرمایه تنها زمانی معنا دارد که تمامی بازیگران آن از فرصتهای برابر برای جذب سرمایه و بازده برخوردار باشند. امروز بورس ایران با وجود ارقام مثبت شاخص کل، از درون با شکافی عمیق میان بزرگها و کوچکها مواجه است؛ شکافی که اگر بهموقع ترمیم نشود، میتواند در آینده به بحرانی در اعتماد عمومی و کارکرد واقعی بازار منجر شود. رونق واقعی بورس نه در جهش چند نماد بزرگ، بلکه در جان گرفتن شرکتهای کوچک و متوسطی است که موتور اشتغال و تولید کشورند. اگر این گروهها در رکود بمانند، هرچقدر هم شاخص رشد کند، اقتصاد واقعی از آن سهمی نخواهد برد.
گزارش از: متین محلاتی، کارشناس اقتصادی
