جمعه، 24 مرداد 1404

«دالان ترامپ»، مسیر استراتژیک یا بن بست ژئوپلیتیک
امروز, 18:44
کد خبر: 942

«دالان ترامپ»، مسیر استراتژیک یا بن بست ژئوپلیتیک

دالان ترامپ با تکمیل کریدور میانی، اهرم‌های ترانزیتی ایران را حذف و رؤیای کریدور شمال–جنوب را تضعیف می‌کند؛ مسیری که می‌تواند تهران را از چهارراه استراتژیک به بن‌بست ژئوپلیتیک برساند.

به گزارش اقتصادرَوا، تحولات اخیر در قفقاز جنوبی و رونمایی از توافق صلح میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان با میانجیگری مستقیم ایالات متحده، که به ایجاد مسیری موسوم به "دالان ترامپ" منجر شده، بسیار فراتر از یک تفاهم‌نامه پایان جنگ است. این رویداد، که در ظاهر به عنوان یک دستاورد دیپلماتیک برای ثبات منطقه‌ای معرفی می‌شود، در بطن خود حامل یک بازآرایی پارادایمی در معماری ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک اوراسیا است که ایران، به عنوان یکی از بازیگران سنتی و پرنفوذ این حوزه، بزرگترین بازنده راهبردی آن به نظر می‌رسد. تحلیل دقیق ابعاد این رویداد نشان می‌دهد که "دالان ترامپ" نه یک پروژه عمرانی، که کاتالیزوری برای تسریع فرآیند انزوای ژئواکونومیک ایران و تثبیت کریدورهای رقیبی است که تهران را از نقشه تجارت جهانی آینده حذف می‌کنند.

برای درک عمق این تحول، باید آن را در بستر ضعف ساختاری بازیگر سنتی منطقه، یعنی روسیه، تحلیل کرد. درگیری فرسایشی مسکو در اوکراین، یک خلاء قدرت محسوس در قفقاز جنوبی ایجاد کرده است؛ منطقه‌ای که کرملین آن را حیاط خلوت استراتژیک خود می‌دانست. ایالات متحده با هوشمندی این خلاء را شناسایی کرده و با ورود مستقیم به مناقشه قره‌باغ، نقشی را که پیشتر در انحصار روسیه بود، از آن خود کرده است. تغییر نام "دالان زنگزور" به "مسیر ترامپ برای صلح و رفاه بین‌المللی" (TRIPP) و واگذاری مدیریت ۹۹ ساله آن به یک شرکت آمریکایی، صرفاً یک تغییر برندینگ نیست؛ بلکه یک بیانیه سیاسی آشکار مبنی بر تغییر هژمون و قواعد بازی در منطقه است. این اقدام، امنیت‌سازی و توسعه اقتصادی در قفقاز را از مدار مسکو خارج و به شبکه امنیتی و اقتصادی غرب پیوند می‌زند و نگرانی‌ها در خصوص تمهید مقدمات برای عضویت همزمان آذربایجان و ارمنستان در ناتو را تقویت می‌کند.

ابعاد اقتصادی این تحول برای ایران در دو سطح قابل بررسی است: سطح اول، زیان‌های مستقیم و قابل محاسبه، و سطح دوم، آسیب‌های راهبردی و بلندمدت که به مراتب ویرانگرتر هستند. در سطح اول، ایران با حذف وابستگی ترانزیتی جمهوری آذربایجان به خاک خود برای دسترسی به نخجوان، یکی از منابع درآمدی و مهم‌تر از آن، یکی از اهرم‌های فشار ژئواکونومیک خود بر باکو را از دست می‌دهد. این اهرم، همواره به عنوان یک کارت بازی در تنظیم روابط دوجانبه و مهار برخی کنش‌های باکو عمل می‌کرد. علاوه بر این، با توجه به ماهیت فراسرزمینی احتمالی این دالان، کریدور ارتباطی ایران با ارمنستان به عنوان تنها مسیر زمینی امن ایران به اتحادیه اقتصادی اوراسیا و اروپا، در معرض تهدید جدی قرار می‌گیرد. این امر نه تنها به صادرات ایران به این حوزه آسیب می‌زند، بلکه با تسهیل دسترسی کالاهای ترکیه‌ای به منطقه، قدرت رقابت تولیدکنندگان ایرانی را نیز به شکل محسوسی کاهش خواهد داد.

اما فاجعه اصلی در سطح دوم، یعنی در ابعاد استراتژیک، رخ می‌دهد. موقعیت جغرافیایی ایران همواره به عنوان یک مزیت خدادادی برای ایفای نقش به عنوان پل ارتباطی شرق به غرب و شمال به جنوب مطرح بوده است. رؤیای ایران برای تبدیل شدن به یک هاب ترانزیتی، در پروژه‌ای به نام "کریدور بین‌المللی حمل‌ونقل شمال-جنوب" (INSTC) تبلور یافته بود؛ طرحی که قرار بود هند و آب‌های گرم جنوب را از طریق ایران به روسیه و شمال اروپا متصل کند. این کریدور، ستون فقرات دیپلماسی اقتصادی ایران برای دهه‌های آینده محسوب می‌شد.

در مقابل، سال‌هاست که کریدور رقیبی به نام "کریدور میانی" (Middle Corridor) یا "مسیر حمل‌ونقل بین‌المللی ترانس-کاسپین" با حمایت ترکیه، چین و کشورهای آسیای مرکزی در حال توسعه است. هدف غایی این کریدور، ایجاد یک مسیر امن، سریع و کارآمد برای اتصال چین به اروپا است که به طور مشخص دو رقیب اصلی، یعنی روسیه (به دلیل بی‌ثباتی سیاسی) و ایران (به دلیل تحریم‌ها و ضعف زیرساخت) را دور می‌زند (Bypass). تا پیش از این، "کریدور میانی" یک حلقه مفقوده کلیدی داشت: اتصال زمینی یکپارچه و سریع میان آذربایجان و ترکیه. دالان زنگزور یا همان "دالان ترامپ"، دقیقاً همان حلقه مفقوده‌ای است که این پازل را تکمیل می‌کند و "کریدور میانی" را به یک آلترناتیو کاملاً عملیاتی و جذاب برای تجارت جهانی بدل می‌سازد.

با عملیاتی شدن این دالان، ایران نه تنها از بخش بزرگی از تجارت آینده میان دو قطب بزرگ اقتصادی جهان یعنی چین و اروپا محروم می‌ماند، بلکه شاهد تضعیف مرگبار پروژه ملی خود، یعنی کریدور شمال-جنوب، خواهد بود. جذابیت سرمایه‌گذاری خارجی در زیرساخت‌های حمل‌ونقل ایران، از جمله توسعه فازهای بعدی بندر چابهار که با امید به ایفای نقش در کریدور شمال-جنوب طراحی شده، به شدت افول خواهد کرد. در واقع، "دالان ترامپ" یک انتخاب استراتژیک را پیش روی شرکت‌های حمل‌ونقل بین‌المللی و دولت‌ها قرار می‌دهد و در این انتخاب، ایران مسیری پُرریسک، تحریمی و فاقد زیرساخت یکپارچه است، در حالی که مسیر رقیب، مسیری باثبات، سریع‌تر و مورد حمایت سیاسی غرب خواهد بود.

این انزوای ژئواکونومیک به طور مستقیم به تضعیف نفوذ سیاسی و امنیتی تهران منجر می‌شود. کشوری که در شاهراه‌های اصلی تجارت جهانی قرار ندارد، در معادلات سیاسی نیز قدرت چانه‌زنی کمتری خواهد داشت. از دست رفتن اهرم فشار بر باکو و قرار گرفتن ارمنستان در یک موقعیت اجباری برای پذیرش شرایطی که به ضرر منافع راهبردی ایران است، نشانه‌های آشکار این افول نفوذ هستند. ایجاد یک کریدور تحت مدیریت و نظارت آمریکا در مرزهای شمال غربی، به معنای استقرار یک اهرم فشار امنیتی جدید علیه ایران است که می‌تواند در شرایط بحرانی، به عنوان ابزاری برای تشدید محاصره ژئوپلیتیکی به کار گرفته شود.

در نهایت، "دالان ترامپ" بیش از آنکه محصول قدرت آمریکا یا دیپلماسی آذربایجان و ترکیه باشد، نتیجه سال‌ها انفعال و ناتوانی ایران در بالفعل کردن مزیت‌های نسبی خود است. در دورانی که جهان شاهد رقابت بی‌امان بر سر تعریف کریدورهای اقتصادی جدید بود، ایران به دلیل تحریم‌های بین‌المللی، بوروکراسی ناکارآمد و عدم سرمایه‌گذاری کافی در زیرساخت‌های ریلی و جاده‌ای، نتوانست پروژه کریدور شمال-جنوب را با سرعت و جدیت لازم به سرانجام برساند. این تعلل، فرصتی طلایی در اختیار رقبا قرار داد تا مسیرهای جایگزین را تعریف و تثبیت کنند. اکنون، ایران با واقعیتی تلخ روبروست: در نقشه جدید تجارت اوراسیا، مسیرها در حال ترسیم شدن هستند و به نظر می‌رسد مسیر اصلی، از کنار مرزهای ایران عبور خواهد کرد. مقابله با این روند، نیازمند یک بازنگری عمیق در سیاست خارجی، دیپلماسی اقتصادی فعال و سرمایه‌گذاری فوری در پروژه‌های زیربنایی است تا شاید بتوان از تبدیل شدن کامل ایران از یک چهارراه استراتژیک به یک بن‌بست ژئوپلیتیک جلوگیری کرد.


یادداشت از: مسیح محجوب، کارشناس اقتصادی

عکس خوانده نمی‌شود