دوشنبه، 28 مهر 1404

جنگ سرد به روایت تازه ولادیسلاو زوبوک / از عقب‌ماندگی شوروی تا غرور پیروزی‌خواهانه آمریکا
16 مهر 1404, 12:50
کد خبر: 1127

جنگ سرد به روایت تازه ولادیسلاو زوبوک / از عقب‌ماندگی شوروی تا غرور پیروزی‌خواهانه آمریکا

زوبوک در کتاب جهان جنگ سرد نشان می‌دهد این نبرد طولانی، نه تقابل خیر و شر، بلکه برخورد شورویِ عقب‌مانده با آمریکا بود؛ رقابتی که غرور واشنگتن و زخم تاریخی مسکو تا امروز ادامه داده است.

به گزارش اقتصادرَوا، این یادداشت تحلیلی بر مبنای نقد کتاب جدید ولادیسلاو زوبوک با عنوان جهان جنگ سرد: ۱۹۹۱-۱۹۴۵ تدوین شده است. زوبوک، مورخ متولد شوروی که پیش از این نیز آثار مهمی چون درون جنگ سرد کرملین و سقوط را منتشر کرده بود، در اثر جدید خود به بررسی پدیده‌ای می‌پردازد که از نظر تاریخی غیرعادی است: جنگ سردی که در عین طولانی بودن و گستردگی فراگیر (حتی فراتر از جنگ‌های جهانی قرن بیستم)، ژانر روایی مشخصی ندارد و ترکیبی از سوگ‌نامه، کمدی و حماسه بود. هدف اصلی کتاب، ارائه تحلیلی است که واشینگتن را از مرکزیت روایت خارج می‌کند و بینش‌های جدیدی درباره ماهیت رقابت شرق و غرب ارائه می‌دهد.

ماهیت جدید درک رقابت شرق و غرب

تحلیل زوبوک، ایالات متحده را نه خیر مطلق و نه شر مطلق، بلکه کشوری عمدتاً گیج شده در قبال دنیای خارج تصویر می‌کند. در مقابل، اتحاد جماهیر شوروی، رقیبی مضطرب و درگیر عقب‌ماندگی توصیف می‌شود که محکوم به رقابت با دشمنی ثروتمندتر و قدرتمندتر بود. زوبوک شکست‌ها و مشکلات شوروی را به عواملی چون ضعف رهبری (مانند تهور نیکیتا خروشچف و بی‌کفایتی رؤیایی میخائیل گورباچف) نسبت می‌دهد و بدین ترتیب، شوروی را نه یک هیولای کارتونی، بلکه یک موجودیت چندبُعدی و دارای ظرافت‌های خاص خود نشان می‌دهد.

زوبوک استدلال می‌کند که علت اصلی جنگ سرد نه در تقابل صرف کمونیسم و سرمایه‌داری، بلکه در برخورد میان عقب‌ماندگی شوروی (که ناشی از تلفات جنگ جهانی دوم و ایده‌های اقتصادی ناکارآمد بود) با ایالات متحده‌ای ریشه دارد که پیوسته قدرت شوروی را بیش از حد واقعی جلوه می‌داد. به عقیده او، جنگ سرد در درجه اول، نتیجه «تصمیم آمریکا برای ایجاد و حفظ یک نظم لیبرال جهانی» بود. او حتی جورج کنان، معمار راهبُرد مهار آمریکا، را فردی روشن‌بین نمی‌داند و معتقد است تحلیل‌های او دچار تناقض بوده و تهدید نظامی شوروی در خاورمیانه یا اروپای غربی را به اشتباه فراگیر فرض می‌کرد. این برداشت غلط منجر به واکنش‌های شدید آمریکا، مانند درگیری در جنگ ویتنام، شد.

پایان جنگ سرد و پیامدهای آن

یکی از تناقضات تاریخی جنگ سرد که زوبوک برجسته می‌کند، این است که سیاست تنش‌زدایی (دیتانت) که پس از بحران موشکی کوبا و بعدها توسط رهبرانی مانند ویلی برانت (صدراعظم آلمان غربی) دنبال شد، سبب شد تا شوروی در معرض سرمایه و سرمایه‌گذاری غرب قرار گیرد. این امر، شکاف میان اقتصاد به‌شدت ناکارآمد شوروی و غربِ درگیر انقلاب فناورانه را عمیق‌تر کرد. به طرز طعنه‌آمیزی، شوروی برای تأمین غذا، پول و فناوری، به دشمن خود وابسته شد. همچنین، غرب با تأمین مالی صنعت نفت و گاز شوروی، پایگاه قدرتی را تشکیل داد که امروزه به روسیه کنونی کمک می‌کند.

زوبوک پایان جنگ سرد را نه یک پیروزی قاطع برای آمریکا، بلکه آشفتگی ژئوپلیتیکی می‌داند. او معتقد است که واشنگتن در سال ۱۹۹۱ شانس خود را با مهارت اشتباه گرفت. این «پیروزی‌خواهی» (Triumphalism) دوران جنگ سرد، به غرور آمریکایی پس از فروپاشی انجامید. به جای محدود کردن تمایلات افراطی نظامی‌گری و مداخله‌جویی، واشنگتن همچنان به بزرگ‌نمایی تهدیدات خارجی ادامه داد که نتیجه آن سیاست خارجی بیش از حد جنگ‌طلبانه و جنگ پرهزینه جهانی علیه تروریسم بود.

پیوند با تنش‌های امروزین روسیه

زوبوک به طور قانع‌کننده‌ای استدلال می‌کند که تلاش‌های آمریکا برای ساختن نظم جهانی لیبرال در اروپا و گسترش ناتو، به ظهور روسیه به عنوان «دولت سرکش» کمک کرد. با این حال، منتقدین اشاره می‌کنند که زوبوک در پیوند دادن این روند با تصمیم‌گیری‌های داخلی روسیه و تاریخ شوروی، به اندازه کافی موشکافی نکرده است.

در روایت زوبوک، کادری از افسران کا.گ.ب و مقامات شوروی (که پوتین نیز جزو آنها بود) در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰، به «تصور یک جنگ سرد بی‌پایان» دامن می‌زدند. آنها فروپاشی شوروی را نه فرصتی برای رویکردی غربی، بلکه «از دست دادن دردناک یک امپراتوری» تلقی کردند. اگرچه بوریس یلتسین ممکن است ناخواسته این دیدگاه را تقویت کرده باشد، اما صعود همین افراد باعث شد که تفسیر آنها از جنگ سرد، مسیر سیاست خارجی روسیه را تعیین کند.

علاوه بر این، دو موضوع تاریخی مهم از جنگ سرد تا تهاجمات روسیه به اوکراین کشیده شده است:

رویکرد حاصل‌جمع صفر مسکو: ناتو و گسترش اتحادیه اروپا، تهدیدی نظامی برای روسیه نبود، بلکه عمدتاً غرور پوتین را تهدید می‌کرد. آموزش کا.گ.ب پوتین، احتمالاً او را به سمت بزرگ‌نمایی تهدید غرب سوق داد.

نظم یالتا و حوزه‌های نفوذ: شوروی در جنگ سرد به‌صراحت از حوزه‌های نفوذ حمایت می‌کرد و سال‌ها قدرت خود را در اروپای شرقی و مرکزی با زور حفظ کرد. پوتین نیز در مقیاس کوچک‌تر، این اصل را در بلاروس پیاده کرده و با نیروی نظامی تلاش دارد اوکراین را به حوزه نفوذ روسیه تبدیل کند. این تصمیم، به همان میزان که واکنشی به نظم اروپایی - آمریکایی پس از دهه ۱۹۹۰ است، یک انتخاب داخلی پوتین نیز محسوب می‌شود.

در مجموع، اثر زوبوک نشان می‌دهد که جهان ما هم توسط رقابت بی‌پایان شرق و غرب تسخیر شده است و هم به جلو حرکت کرده و اشکال جدیدی از قدرت جهانی را ابداع کرده است. این درگیری طولانی و غیرمعمول، نه صرفاً تقابل ایدئولوژیک، بلکه برخورد میان عقب‌ماندگی شوروی با اصرار ایالات متحده برای حفظ و گسترش یک نظم لیبرال جهانی بود. پیروزی‌خواهی و غرور آمریکا پس از فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱، همراه با تلقی رهبران کنونی روسیه (مانند پوتین) از این واقعه به‌عنوان «از دست دادن دردناک یک امپراتوری»، باعث شد که تفاسیر دوران جنگ سرد مسیر سیاست خارجی روسیه را تعیین کند.


گزارش از: امیرحسین مستقل، کارشناس اقتصادی


عکس خوانده نمی‌شود