جمعه، 13 تیر 1404

از ایران‌هراسی تا دیپلماسی / چرا کشورهای عربی عقب نشستند؟
دیروز, 18:07
کد خبر: 730

از ایران‌هراسی تا دیپلماسی / چرا کشورهای عربی عقب نشستند؟

حمله ایران به پایگاه آمریکایی در قطر، برخلاف انتظار، به قطع روابط یا تشدید تنش با کشورهای عربی منجر نشد؛ تغییری که از بازتعریف تهدید و چرخش راهبردی در خلیج فارس حکایت دارد.

به گزارش اقتصادرَوا، در ژانویه ۲۰۲۵، زمانی که ایران با شلیک موشک به پایگاه هوایی «العدید» در قطر ــ مقر اصلی نیروهای آمریکایی در خلیج فارس ــ به حملات واشنگتن علیه تأسیسات هسته‌ای‌اش پاسخ داد، بسیاری گمان می‌کردند که رشته‌های دیپلماتیکی که در سال‌های اخیر میان ایران و شیخ‌نشین‌های عربی تنیده شده، به‌سرعت پاره خواهد شد. حمله به یکی از مهم‌ترین پایگاه‌های نظامی آمریکا در منطقه، آن هم در خاک کشوری عضو شورای همکاری خلیج فارس، حادثه‌ای نبود که به‌راحتی بتوان از کنار آن گذشت. با این حال، نه‌تنها این اقدام منجر به رویارویی دیپلماتیک یا نظامی نشد، بلکه روند گفت‌وگو و گرم شدن روابط بین ایران و کشورهای عربی ادامه یافت.

واکنش کشورهای عربی ــ به‌ویژه قطر، عربستان سعودی و امارات ــ به این حمله، در عین انتقاد، کاملاً کنترل‌شده و محدود بود. نه‌تنها تهدیدی علیه ایران مطرح نشد، بلکه حتی مسیر دیپلماسی هم مسدود نشد. این واکنش محافظه‌کارانه نشان می‌دهد که ملاحظات راهبردی جدیدی در حال شکل‌گیری است. کشورهای عربی اکنون ایران را نه الزاماً «بزرگ‌ترین تهدید»، بلکه یکی از قطب‌های ثبات در منطقه می‌دانند؛ قطبی که حضورش برای موازنه در برابر اسرائیل و حتی مهار بی‌ثباتی داخلی در برخی کشورها، ضروری شده است.

از سویی دیگر، رویدادهای پس از حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳، که طی آن حماس به اسرائیل یورش برد و متعاقب آن جنگ در غزه، جنوب لبنان و سوریه گسترش یافت، نگاه کشور‌های عربی به اسرائیل را به‌کلی دگرگون کرد. اکنون در معادله جدید، «اسرائیل» به‌عنوان بازیگر بی‌ثبات‌کننده اصلی شناخته می‌شود؛ نه ایران.

تغییر معادله تهدید در خلیج فارس

برای بیش از یک دهه، ذهنیت حاکم بر سیاست خارجی کشورهای شورای همکاری خلیج فارس حول محور «ایران‌هراسی» شکل گرفته بود. از برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی تا نقش‌آفرینی آن در جنگ‌های نیابتی یمن، سوریه و عراق، همه چیز ایران را در نظر پایتخت‌های عربی به‌عنوان نیرویی بی‌ثبات‌کننده و تهدیدی برای نظم منطقه‌ای جلوه می‌داد. اما در سال‌های اخیر، به‌ویژه پس از عادی‌سازی روابط برخی کشورهای عربی با اسرائیل و شکست پروژه مهار ایران از مسیر فشار حداکثری، این ذهنیت دستخوش تغییر شده است.

نقطه عطف این تغییر، حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ توسط گروه حماس به اسرائیل بود. این حمله نه‌تنها جرقه جنگی خونبار در غزه را زد، بلکه پاسخ‌های بی‌محابای نظامی اسرائیل در لبنان، سوریه و حتی عراق، نگاه کشورهای عربی را به اسرائیل به‌شدت تغییر داد. دیگر نه ایران، بلکه اسرائیل است که به‌عنوان نیروی بی‌ثبات‌کننده منطقه‌ای تلقی می‌شود؛ کشوری که بدون درنظرگرفتن نتیجه‌گیری و چشم‌انداز آینده

تحولات اخیر در خاورمیانه، به‌ویژه حمله ایران به پایگاه آمریکایی «العدید» و واکنش ملایم کشورهای عربی، نشان می‌دهد که منطقه در آستانه یک بازتعریف راهبردی قرار دارد. تا چندی پیش، هرگونه اقدام تهاجمی ایران به‌سرعت با محکومیت‌های شدید، فشار دیپلماتیک یا حتی تشدید تحرکات نظامی کشورهای خلیج‌فارس همراه می‌شد. اما اکنون شاهد نوعی «عقلانیت سیاسی» هستیم که مبتنی بر واقع‌گرایی، محاسبه منافع اقتصادی و اجتناب از درگیری‌های پرهزینه است.

در این معادله جدید، ایران دیگر تنها منبع تهدید تلقی نمی‌شود؛ بلکه بازیگری است که می‌توان با او تعامل کرد و حتی در برخی حوزه‌ها مانند انرژی، امنیت منطقه‌ای و بازسازی کشورهای جنگ‌زده، همکاری نمود. در مقابل، رفتارهای تهاجمی اسرائیل، بی‌ثباتی در سرزمین‌های اشغالی، و خطر درگیری‌های فرامرزی باعث شده‌اند نگاه کشور‌های عربی به اسرائیل نیز تغییر کند؛ تا جایی که برخی رهبران منطقه از تجدیدنظر در روند عادی‌سازی سخن گفته‌اند.

در آینده، به‌احتمال زیاد شاهد افزایش تماس‌های دیپلماتیک میان تهران و پایتخت‌های عربی، به‌ویژه ریاض، دوحه و ابوظبی خواهیم بود. مسیر همکاری‌های اقتصادی، حمل‌ونقل، انرژی و حتی دفاعی ممکن است آرام‌آرام گشوده شود. البته رقابت‌ها و اختلافات تاریخی پابرجاست، اما روش مواجهه با آن‌ها تغییر کرده است.

این تحولات نشان می‌دهد که جایگاه ایران در معادلات منطقه‌ای نه‌تنها تثبیت شده، بلکه به‌عنوان یک قدرت باثبات و تأثیرگذار مورد بازشناسی قرار گرفته است. در چنین فضایی، آینده خلیج‌فارس ممکن است بیش از آنکه صحنه تقابل نظامی باشد، به میدان تعامل دیپلماتیک تبدیل شود؛ تعاملی که هم منافع اقتصادی را تضمین می‌کند و هم احتمال وقوع جنگ‌های پرهزینه را کاهش می‌دهد. منطقه‌ای، دست به حملات ویرانگر می‌زند و خطر درگیری‌های گسترده‌تری را رقم می‌زند.

در همین حال، کشورهای عربی به این نتیجه رسیده‌اند که ایران، به‌رغم داشتن قدرت نظامی و نفوذ منطقه‌ای، قابل پیش‌بینی‌تر و در برخی موارد حتی قابل گفت‌وگو است. موضع اخیر تهران در خصوص هشدار پیش از حمله به «العدید» نشان داد که جمهوری اسلامی سعی دارد بازیگری مسئول‌تر در منطقه باشد. این چرخش در درک تهدید، در واقع چرخشی در سیاست‌گذاری امنیتی ـ دیپلماتیک کشورهای عربی نیز به‌دنبال داشته است؛ تغییری که می‌تواند معادلات قدرت در خاورمیانه را برای سال‌های آینده بازتعریف کند.

دلایل خویشتن‌داری شورای همکاری در قبال حمله ایران

حمله ایران به پایگاه آمریکایی «العدید» در قطر می‌توانست به‌راحتی یک بحران دیپلماتیک تمام‌عیار در روابط تهران با کشورهای شورای همکاری خلیج فارس ایجاد کند. این حمله به‌ظاهر تجاوز به خاک یکی از اعضای شورا بود و در عرف منطقه‌ای، بهانه‌ای جدی برای سرد شدن روابط به شمار می‌رفت. اما واکنش کشورهای عربی ـ به‌ویژه قطر، عربستان و امارات ـ کاملاً حساب‌شده، کنترل‌شده و فاقد موضع‌گیری تند یا قطع رابطه بود. این خویشتن‌داری دلایل متعددی دارد.

نخست، ایران پیش از حمله هشدار رسمی داده بود. منابع آمریکایی و قطری تأیید کردند که تهران برای جلوگیری از تلفات، زمان و مختصات هدف را اطلاع داده بود. چنین رویکردی در عرف نظامی منطقه، نوعی رعایت قواعد بازی تلقی می‌شود؛ نه جنگ‌طلبی بی‌محابا.

 دوم، کشورهای عربی در سال‌های اخیر متوجه هزینه‌های سنگین درگیری نظامی مستقیم یا نیابتی با ایران شده‌اند. تجربه جنگ یمن، حضور ایران در عراق و سوریه و رقابت پرهزینه در لبنان، این کشورها را به‌سوی سیاست تنش‌زدایی سوق داده است. آن‌ها دریافته‌اند که مواجهه مستقیم با ایران نه تنها امنیت آن‌ها را تضمین نمی‌کند، بلکه اقتصاد و ثبات داخلی‌شان را هم تهدید می‌کند.

سوم، تحولات ژئوپلیتیک جهانی ـ مانند تمرکز آمریکا بر شرق آسیا و کاهش تعهدات نظامی‌اش در خاورمیانه ـ کشورهای عربی را وادار کرده است تا به‌جای اتکای یک‌جانبه به واشنگتن، با بازیگران منطقه‌ای چون ایران وارد تعامل مستقیم شوند. خویشتن‌داری در برابر حمله اخیر، ادامه منطقی همین سیاست جدید است؛ سیاستی که تکیه بر عقلانیت و بازدارندگی متقابل دارد، نه تقابل آشکار.

ملاحظات اقتصادی و انرژی؛ پشت پرده خویشتن‌داری عربی

در نگاه اول، شاید تصور شود که سیاست خارجی کشورهای شورای همکاری خلیج فارس نسبت به ایران صرفاً تحت تأثیر عوامل امنیتی یا ژئوپلیتیک شکل می‌گیرد، اما واقعیت آن است که ملاحظات اقتصادی و انرژی نقشی تعیین‌کننده در این تغییر رویکرد ایفا می‌کنند. ثبات در منطقه خلیج فارس، نه‌تنها برای ادامه صادرات نفت و گاز، بلکه برای حفظ سرمایه‌گذاری‌های خارجی و پروژه‌های بلندپروازانه‌ای چون «چشم‌انداز ۲۰۳۰ عربستان» حیاتی است. از این منظر، ورود به یک درگیری تازه با ایران به‌مثابه بازی با آتش در انبار باروت اقتصادی منطقه تلقی می‌شود.

ایران، با دارا بودن منابع عظیم انرژی و موقعیتی کلیدی در کریدورهای ترانزیت منطقه، نمی‌تواند از معادلات اقتصادی خلیج فارس کنار گذاشته شود. در شرایطی که چین، هند و سایر قدرت‌های آسیایی در حال افزایش تعاملات خود با ایران هستند، کشورهای عربی نیز تلاش دارند از قافله عقب نمانند. نزدیکی با ایران به آن‌ها این امکان را می‌دهد تا هم نفوذ در شرق آسیا را حفظ کنند، و هم از خطر انزوای ژئو‌اقتصادی مصون بمانند.

از طرف دیگر، ثبات در تنگه هرمز و جلوگیری از ماجراجویی‌های بیشتر، دغدغه‌ای مشترک میان ایران و شیخ‌نشین‌های خلیج فارس است. بیش از یک‌سوم نفت صادراتی جهان از این آبراه عبور می‌کند و کوچک‌ترین تنش در آن، می‌تواند به افزایش قیمت انرژی، کاهش صادرات و فرار سرمایه از منطقه بینجامد. تجربه تنش‌های سال‌های گذشته ـ از خرابکاری در نفتکش‌ها گرفته تا حملات به تأسیسات آرامکو ـ برای همه بازیگران منطقه هشدار کافی بوده است.

در کنار این‌ها، پروژه‌هایی چون اتصال ریلی بندر امام به بندر شلمچه و سپس بصره، و حتی طرح‌های بلندمدت گازرسانی یا صادرات برق بین ایران و کشورهای عربی، تصویری از یک نظم اقتصادی منطقه‌ای را ترسیم می‌کنند که ایران بخشی جدایی‌ناپذیر از آن است. برای بازیگران خلیج فارس، تقابل با تهران به‌معنای قفل شدن این ظرفیت‌هاست.

بنابراین، خویشتن‌داری عربی در برابر حمله ایران، نه‌تنها از سر ترس یا مصلحت‌گرایی کوتاه‌مدت، بلکه از دل یک محاسبه اقتصادی بلندمدت برآمده است؛ محاسبه‌ای که بر مبنای منافع انرژی، ثبات صادرات، و سرمایه‌گذاری در آینده‌ای بدون درگیری شکل گرفته است.

تأثیر بازیگران فرامنطقه‌ای بر تغییر معادله تهدید

یکی از عوامل مهم در بازتعریف سیاست خارجی کشورهای شورای همکاری خلیج فارس در قبال ایران، نقش بازیگران فرامنطقه‌ای به‌ویژه ایالات متحده، چین، و تا حدی روسیه است. این کشورها با جهت‌گیری‌های جدید و بعضاً متناقض خود، معادله تهدید را در خاورمیانه به‌طور بنیادین دگرگون کرده‌اند.

نخست، آمریکا در سال‌های اخیر ــ از دوران ریاست‌جمهوری بایدن تا دولت کنونی ترامپ ــ به‌وضوح نشانه‌هایی از کاهش تعهد نظامی خود در منطقه نشان داده است. تمرکز واشنگتن بر رقابت با چین در حوزه هند-پاسیفیک، کاهش تعداد نیروها در عراق و سوریه، و تشویق کشورهای عربی به «حل و فصل منطقه‌ای» اختلافات، باعث شده بازیگران خلیج فارس به فکر تدوین یک سیاست خارجی مستقل‌تر بیفتند. در چنین فضایی، نزدیکی به ایران نه‌تنها راهی برای کاهش تنش، بلکه ابزاری برای پر کردن خلأ راهبردی آمریکا تلقی می‌شود. 

در مقابل، چین با دیپلماسی فعال و بی‌سروصدا، به دنبال تثبیت نقش خود به‌عنوان میانجی و شریک اقتصادی پایدار است. توافق پکن در سال ۲۰۲۳ برای میانجی‌گری میان ایران و عربستان، پیام روشنی داشت: آسیا دیگر برای امنیت خود به غرب متکی نیست. چین با منافع گسترده در انرژی و تجارت منطقه، خواهان کاهش تنش است؛ سیاستی که با مصالح اقتصادی اعراب نیز هماهنگ است.

از سوی دیگر، رویکرد تهاجمی اسرائیل در قبال همسایگان خود، از غزه تا جنوب لبنان، سبب شده بسیاری از کشورهای عربی این رژیم را به‌جای ایران، بازیگر بی‌ثبات‌کننده منطقه بدانند. به‌ویژه پس از حملات گسترده نظامی اسرائیل در پی عملیات ۷ اکتبر، حتی کشورهایی که روابط خود را با تل‌آویو عادی‌سازی کرده بودند، اکنون در مواضع خود تجدیدنظر کرده‌اند.

در این میان، ایران با هوشمندی دیپلماتیک و نمایش رفتار قابل پیش‌بینی ـ مانند هشدار پیش از حمله به العدید ـ سعی کرده خود را در جایگاه یک قدرت منطقی و قابل گفت‌وگو معرفی کند؛ رویکردی که با فضای نوظهور بین‌المللی به‌شدت هم‌راستا شده است.

نتیجه‌گیری و چشم‌انداز آینده

تحولات اخیر در خاورمیانه، به‌ویژه حمله ایران به پایگاه آمریکایی «العدید» و واکنش ملایم کشورهای عربی، نشان می‌دهد که منطقه در آستانه یک بازتعریف راهبردی قرار دارد. تا چندی پیش، هرگونه اقدام تهاجمی ایران به‌سرعت با محکومیت‌های شدید، فشار دیپلماتیک یا حتی تشدید تحرکات نظامی کشورهای خلیج‌فارس همراه می‌شد. اما اکنون شاهد نوعی «عقلانیت سیاسی» هستیم که مبتنی بر واقع‌گرایی، محاسبه منافع اقتصادی و اجتناب از درگیری‌های پرهزینه است.

در این معادله جدید، ایران دیگر تنها منبع تهدید تلقی نمی‌شود؛ بلکه بازیگری است که می‌توان با او تعامل کرد و حتی در برخی حوزه‌ها مانند انرژی، امنیت منطقه‌ای و بازسازی کشورهای جنگ‌زده، همکاری نمود. در مقابل، رفتارهای تهاجمی اسرائیل، بی‌ثباتی در سرزمین‌های اشغالی، و خطر درگیری‌های فرامرزی باعث شده‌اند نگاه کشور‌های عربی به اسرائیل نیز تغییر کند؛ تا جایی که برخی رهبران منطقه از تجدیدنظر در روند عادی‌سازی سخن گفته‌اند.

در آینده، به‌احتمال زیاد شاهد افزایش تماس‌های دیپلماتیک میان تهران و پایتخت‌های عربی، به‌ویژه ریاض، دوحه و ابوظبی خواهیم بود. مسیر همکاری‌های اقتصادی، حمل‌ونقل، انرژی و حتی دفاعی ممکن است آرام‌آرام گشوده شود. البته رقابت‌ها و اختلافات تاریخی پابرجاست، اما روش مواجهه با آن‌ها تغییر کرده است.

این تحولات نشان می‌دهد که جایگاه ایران در معادلات منطقه‌ای نه‌تنها تثبیت شده، بلکه به‌عنوان یک قدرت باثبات و تأثیرگذار مورد بازشناسی قرار گرفته است. در چنین فضایی، آینده خلیج‌فارس ممکن است بیش از آنکه صحنه تقابل نظامی باشد، به میدان تعامل دیپلماتیک تبدیل شود؛ تعاملی که هم منافع اقتصادی را تضمین می‌کند و هم احتمال وقوع جنگ‌های پرهزینه را کاهش می‌دهد.

 

گزارش از مهدی شاه جلال الدین، کارشناس اقتصادی

عکس خوانده نمی‌شود