اقتصاد بر مدار انسان: چرا تصمیمهای بزرگ از منطق فاصله میگیرند؟
به گزارش اقتصادرَوا؛ در پی انتشار گزارش آکسیوس درباره تلاش سوئیس برای تغییر نظر ترامپ و کاهش تعرفههای گمرکی که ابتدا با مذاکره رسمی ناموفق بود و سپس با ارسال ساعتهای رولکس و شمشهای طلا نتیجه داد بار دیگر یکی از واقعیترین حقایق اقتصاد جهانی آشکار شد: اینکه بازارها و سیاستگذاریهای بزرگ، برخلاف ذهنیت رایج، صرفاً محصول مدلهای ریاضی، فرمولهای اقتصادی یا روندهای آماری نیستند؛ بلکه عمیقاً انسانی، احساسی و غیرعقلانیاند.
در نگاه کتابهای اقتصاد، تصمیمگیران اقتصادی باید تابع منطق هزینه–فایده، مدلهای پیشبینی و منافع ملی باشند؛ اما در جهان واقعی، یک هدیه لوکس، یک رابطه دوستانه، یک مکالمه خصوصی یا حتی احساس دلگرمی یک رهبر سیاسی میتواند مسیر تصمیمهای کلان را تغییر دهد. در ماجرای اخیر نیز دیپلماسی رسمی، ابزارهای قانونی و مذاکرات دولتی نتیجه ندادند، اما هدیه چند تاجر خصوصی توانست تعرفهای میلیارددلاری را ۱۰ واحد درصد کاهش دهد. این اتفاق جدید نیست، بلکه ادامه روندی است که قرنهاست در اقتصاد جهان جریان دارد؛ از هدایا به دربار پادشاهان و امپراتورها گرفته تا لابیگری رسمی و غیررسمی در ساختارهای مدرن حکمرانی.
واقعیت این است که اقتصاد جهان برخلاف ظاهر ماشینی و دقیق خود، بیشتر به حوزه روانشناسی، روابط انسانی و شبکههای نفوذ شبیه است تا به یک سیستم ریاضیاتی. تصمیمهای سران کشورها، حتی در قدرتمندترین اقتصادهای جهان، تحتتأثیر احساسات، غرور، لذت از هدیه، تشخیص شخصی و حتی لحظههای غیرمنطقی قرار میگیرد. سرمایهگذاران و تحلیلگران اغلب عملکرد بازارها را با نمودار و مدل توضیح میدهند، اما بخش بزرگی از تحولات جهانی ریشه در رفتارهایی دارد که هیچ الگوریتمی قادر به پیشبینی آن نیست.
از همینجاست که پیشبینی آینده اقتصاد جهانی به امری پیچیده و اغلب خطاکننده تبدیل میشود. مدلها میتوانند تورم، رشد اقتصادی یا نرخ بهره را با دقتی نسبی تخمین بزنند، اما نمیتوانند پیشبینی کنند یک رهبر سیاسی ناگهان تحت تأثیر یک هدیه یا رابطه شخصی چه تصمیمی میگیرد. بحرانهای تاریخی نیز بارها نشان دادهاند که یک رفتار غیرمنطقی فردی میتواند بازارهای جهانی را تکان دهد؛ از تصمیم ناگهانی رهبران در تحریم، تعرفهگذاری یا تغییر مسیر دیپلماسی گرفته تا سیاستهای اقتصادی غیرمنتظرهای که تنها ریشه در احساسات یا غرور دارند.
حتی امروز، در عصر دادههای عظیم، هوش مصنوعی و الگوریتمهای پیشرفته، بخش بزرگی از حرکت بازارهای مالی ناشی از همین جنبه انسانی است: ترس، طمع، هیجان، سوءظن، اعتماد یا بیاعتمادی نسبت به رهبران. معاملهگران از یک توییت، یک لبخند در نشست جهانی، یا یک هدیه پرزرق و برق میترسند یا دلگرم میشوند. این ویژگی انسانی، نهتنها بازارها را غیرقابل پیشبینی میکند، بلکه آنها را به بستری تبدیل میکند که در آن روابط، لابیگری و نفوذ شخصی نقش پررنگی در شکلدهی به تصمیمات اقتصادی دارند.
در نهایت، ماجرای سوئیس و ترامپ تنها یک روایت رسانهای نیست؛ بلکه یادآوری مهمی است از اینکه اقتصاد جهان، با تمام ظواهر منظم و عددیاش، در بطن خود کاملاً انسانی است. جهانی که در آن یک تصمیم احساسی، یک رابطه غیررسمی یا یک هدیه نمادین میتواند مسیر تجارت بینالملل، سیاست پولی و حتی آینده صنایع بزرگ را تغییر دهد. همین واقعیت است که پیشبینی اقتصاد جهانی را دشوار و گاه ناممکن میکند؛ زیرا پشت هر تصمیم اقتصادی، انسانی ایستاده است که برخلاف مدلها، همیشه منطقی رفتار نمیکند.
گزارش از: بهنام مهری حسینی، کارشناس بازار های مالی
