
منازعه اسرائیل و ایران: هزینههای نظامی، ائتلافها و ابعاد اقتصادی
به گزارش اقتصادرَوا، منازعه جاری میان اسرائیل و ایران که مدتها مورد انتظار بود، شکلی نامعمول و نامتقارن از جنگ را به نمایش گذاشت؛ جنگی که پیامدهای مهمی برای ثبات منطقهای و وقایع جهانی به همراه دارد. این منازعه که با فاصله جغرافیایی میان دو طرف و تفاوتهای چشمگیر در توانمندیهای نظامی برجسته میشود، همزمان به طور معناداری با کارزار نظامی اسرائیل در غزه تلاقی پیدا کرده است. در ادامه، به گفتگوی آدام توز (مورخ و اقتصاددان بریتانیایی) درباره نزاع اسرائیل و ایران که در تاریخ ۲۰ ژوئن (هشتمین روز جنگ تحمیلی) ضبط شده است، میپردازیم.
ناهمترازی نظامی و هزینههای راهبردی
تقابل کنونی میان ایران و اسرائیل از حیث پویاییهای عملیاتی خود، منحصر به فرد و قابلتوجه است. اسرائیل با بهرهگیری از نیروی هوایی متشکل از حدود ۲۰۰ جنگنده، زیرساختهای نظامی و تا حدی نیز تأسیسات هستهای ایران را هدف قرار میدهد و از بمبهای ارتقایافته هدایتشونده با دقت بالا استفاده میکند. در مقابل، ایران که فاقد نیروی هوایی همتراز با اسرائیل است، به استفاده از موشکهای بالستیک روی آورده است. این وضعیت به شکافی چشمگیر در تلفات منجر شده، بهگونهای که نسبت کشتهها به نفع اسرائیل ۱ به ۱۲ گزارش شده است (۲۴۰ کشته ایرانی در برابر ۲۴ کشته اسرائیلی).
یکی از عوامل کلیدی در این تقابل نامتقارن، سامانه پدافند هوایی پیشرفته اسرائیل است؛ بهویژه سامانه رهگیر ارو (Arrow) که با سامانه گنبد آهنین (Iron Dome) تفاوت دارد و برای رهگیری موشکهای بالستیک با سرعت بالا در فواصل طولانی طراحی شده است. هرچند این سامانه کارآمدی بالایی دارد، اما هزینة بسیار سنگینی را نیز به همراه دارد. برآوردها نشان میدهد که اسرائیل تنها برای یک شب استفاده از این سامانه، حدود ۲۸۰ میلیون دلار هزینه میکند؛ چراکه قیمت هر رهگیر موشک بالستیک حدود ۳ میلیون دلار است، درحالیکه هزینة هر رهگیر سامانه گنبد آهنین برای موشکهای سادهتر حدود ۵۰ هزار دلار است. این هزینههای گزاف حتی برای کشور ثروتمندی مانند اسرائیل میتواند به بار مالی سنگینی در صورت تداوم جنگ فرسایشی بدل شود و تردیدهایی در خصوص پایداری چنین رویارویی ایجاد کند.
در سوی مقابل، موشکهای بالستیک تولید داخل ایران بهمراتب کمهزینهتر به نظر میرسند و هرچند گفته میشود حدود نیمی از زرادخانه اولیه ایران که شمار آن حدود ۲۰۰۰ فروند است، توسط اسرائیل منهدم شده، اما ایران در حال مدیریت ذخایر باقیمانده و جابهجایی پایگاههای پرتاب برای افزایش بقا و استمرار درگیری است.
احتمال مداخله آمریکا و توانمندیهای بمباران راهبردی
یکی از ابعاد تعیینکننده در منازعه ایران و اسرائیل، امکان ورود مستقیم ایالات متحده به درگیری است، بهویژه در رابطه با تأسیسات هستهای زیرزمینی ایران نظیر سایت فردو. تأسیسات فردو از مستحکمترین زیرساختهای نظامی ایران به شمار میرود؛ درون کوه قرار دارد و با دهها متر بتن تقویت شده و از حملات متعارف در امان نگه داشته شده است. اسرائیل گرچه بمبهای سنگرشکن سری GBU را در اختیار دارد، اما این بمبها برای نفوذ به تأسیسات مستحکمی چون فردو ناکافیاند. نابودی اینگونه اهداف نیازمند بمب فوق سنگین GBU-57 به وزن ۱۴ تُن است.
با توجه به اینکه جنگندههای اسرائیلی (از جمله F-15، F-16 و F-35) توان حمل چنین تسلیحاتی را ندارند، حمله به اهدافی چون فردو مستلزم بهکارگیری بمبافکنهای راهبردی آمریکایی مانند B-2 است. اسرائیل به طور تاریخی از ایجاد نیروی بمباران راهبردی صرفنظر کرده و در عوض، به بازدارندگی موشکی و سهگانه هستهای (موشک بالستیک قارهپیما، موشکهای پرتابشونده از زیردریایی و نیروی هوایی) متکی بوده است. از همین رو، هرگونه حمله به اهداف بسیار عمقی و مستحکم در ایران، بدون همکاری نظامی مستقیم آمریکا، برای اسرائیل بسیار دشوار خواهد بود.
جدل پیرامون «تخلیه تهران» و جایگاه راهبردی پایتخت
یکی از تحولات بحثبرانگیز اخیر، انتشار گزارشهایی در رسانههای بینالمللی درباره «دستور تخلیه تهران» است؛ ادعایی که بسیاری آن را گمراهکننده و صریحاً «تروریستی» توصیف کردهاند. اظهاراتی از جمله سخنان دونالد ترامپ درباره لزوم تخلیه تهران، در حالی مطرح شده که نهتنها هیچ دستور رسمی از سوی مقامات ایرانی در این باره صادر نشده، بلکه چنین اظهاراتی بیشتر بهعنوان پیامهای تهدیدآمیز قدرتهای خارجی تلقی میشود که بهگونهای آشکار، برای خود حق اعمال تصمیم بر جمعیت ایران قائل شدهاند.
این رویکرد، از نگاه منتقدان، با زدودن جنبة سیاسی از مردم ایران، آنها را صرفاً موجوداتی منفعل و دغدغهمند نسبت به «بقای جسمی» معرفی میکند و احتمال انتخاب آگاهانه برای مقاومت یا ماندن را نادیده میگیرد.
تهران، برخلاف تصور رایج از شهرهای کهن ایرانی، شهری نسبتاً مدرن به شمار میرود که در شکل کنونی خود حدود ۲۰۰ سال قدمت دارد. این شهر، امروزه کلانشهری پرتحرک است که رشد جمعیت آن عمدتاً پس از دهه ۱۳۴۰ خورشیدی صورت گرفته و بخش زیادی از زیرساختهای کنونی آن نیز در همین بازه تاریخی ساخته شده است. تهران با جمعیتی بین ۹ تا ۱۰ میلیون نفر در محدوده شهری و حدود ۱۴ میلیون نفر در منطقه کلانشهری، پس از قاهره و استانبول، سومین حوزه شهری پرجمعیت در منطقه غرب آسیا (MENA) محسوب میشود و از کل جمعیت اسرائیل نیز فراتر است.
تحولات قدرت منطقهای و ائتلافهای در حال دگرگونی
اسرائیل در حال حاضر قدرتمندترین بازیگر نظامی در خاورمیانه به شمار میرود؛ جایگاهی که پیش از این هرگز به این شکل در اختیار نداشته است. این وضعیت، «افسانه آسیبپذیری اسرائیل» را که سالها در گفتمان امنیتی منطقه تکرار میشد، به چالش کشیده است. با این حال، برتری نظامی بهتنهایی به معنای سلطه یا هژمونی منطقهای نیست؛ چراکه هژمونی مستلزم ترکیبی از قدرت سخت و نرم، از جمله نفوذ سیاسی، مشروعیت و توان شکلدهی به نظم منطقهای است.
پیمان (های) ابراهیم (Abraham Accords) چشماندازی را ترسیم میکرد که در آن اسرائیل، در همراستایی با کشورهای خلیج فارس و عربستان سعودی، بتواند ایران را به حاشیه رانده و مسئله فلسطین را از دستور کار خارج کند. اما سطح بیسابقه خشونتهای اعمالشده از سوی اسرائیل در شرایط فعلی، همراهی علنی نخبگان عرب با این رژیم را دشوارتر از همیشه کرده است. نشانه بارز این وضعیت، مشارکت آشکار تنها کشور عربی یعنی اردن در پدافند هوایی اسرائیل است؛ در حالی که در بحرانهای پیشین، برخی دیگر از دولتهای عربی نیز به طور غیررسمی نقشآفرین بودند. این تحول میتواند نشانهای از فاصله گرفتن تدریجی از طرح نظم منطقهای تحت رهبری اسرائیل باشد، حتی با وجود روندهای اخیر نزدیکی و آشتی نسبی میان عربستان سعودی و ایران که با میانجیگری چین صورت گرفت.
تأثیر اقتصادی محدود و امکان تشدید درگیری
برخلاف تصورات دیرپایی که حمله تمامعیار اسرائیل به برنامه هستهای ایران را آغازگر یک شوک اقتصادی جهانی و ویرانگر میدانستند، منازعه فعلی تأثیر بسیار محدودی بر بازارهای جهانی داشته است. یکی از دلایل اصلی این مسئله، انزوای بلندمدت ایران در عرصه بینالمللی است که سهم این کشور در عرضه جهانی نفت را به کمتر از ۲٪ کاهش داده است. افزون بر آن، ۹۰٪ صادرات نفتی ایران به چین اختصاص دارد، بازاری که در صورت لزوم میتواند با نفت روسیه جایگزین شود.
عوامل دیگری که به ثبات بازار جهانی کمک کردهاند، عبارتاند از: ذخایر قابلتوجه نفت در سطح جهان و توان بالای صنعت فرکینگ (استخراج نفت و گاز از طریق شکست هیدرولیکی) آمریکا برای افزایش سریع تولید. این عوامل در مجموع موجب شدهاند تا برخلاف انتظارات گذشته، منازعه اسرائیل و ایران، دستکم تا این لحظه (هشتمین روز جنگ)، به بحرانی اقتصادی با ابعاد جهانی بدل نشود؛ هرچند با گسترش درگیریها، چنین سناریویی همچنان دور از ذهن نیست.
نگرانی اصلی اقتصادی: سناریوی «سگ دیوانه»
مهمترین دغدغه اقتصادی جهانی در رابطه با منازعه ایران و اسرائیل، احتمال وقوع یک «تشدید دیوانهوار» (mad dog escalation) از سوی ایران است؛ بهویژه در صورتی که ساختار حاکمیتی این کشور با خطر نابودی کامل مواجه شود. در چنین سناریویی، ایران ممکن است به اقدامات تهاجمی نظیر حمله به ترافیک نفتکشها در تنگه هرمز یا حملات مستقیم به تأسیسات نفتی عربستان و امارات متوسل شود؛ روشی که پیشتر از سوی نیروهای نیابتی چون حوثیها با اثرگذاری قابلتوجه به کار گرفته شده است.
برآوردهای بازارهای جهانی نشان میدهند که احتمال تحقق یک نتیجه باثبات، مانند عقبنشینی ایران یا توقف عملیات از سوی اسرائیل، حدود دو سوم (۶۵٪) است. همچنین احتمال مداخله مستقیم ایالات متحده حدود ۲۵٪ ارزیابی میشود، و تنها ۱۰٪ احتمال داده میشود که ایران در واکنش به بحران، مسیر تکمیل سلاح هستهای را بهصورت جدی پیگیری کند.
آزمونی برای روابط با متحدان ایران
با وجود تعمیق مناسبات ایران با روسیه و چین (شامل رزمایشهای مشترک نظامی)، این روابط در عمل به پشتیبانی نظامی چشمگیری از ایران در منازعه کنونی منجر نشدهاند. هرچند هر دو کشور روسیه و چین حملات اسرائیل را مورد انتقاد قرار دادهاند، اما تاکنون هیچ حمایت نظامی تعیینکنندهای از ایران به عمل نیامده است.
بر خلاف حمایتهای گستردهای که کشورهای غربی از اوکراین و کره شمالی از روسیه به عمل آوردهاند، ایران نه به سامانههای پدافندی پیشرفتهای دست یافته که بتواند برتری هوایی اسرائیل را به چالش بکشد و نه به تسلیحات پیشرفتهای که تعادل نظامی را تغییر دهد. این وضعیت نشان میدهد که ماهیت واقعی این ائتلافها، دستکم در زمینه کمک نظامی در شرایط درگیری مستقیم، تاکنون «بسیار تهی» بوده و بیشتر جنبه نمادین یا دیپلماتیک داشته است.
پیوند با جنگ غزه: مرحله چهارم در راهبرد بازنگری نظم منطقهای
مناقشه با ایران را میتوان چهارمین گام در راهبرد گستردهتر اسرائیل برای بازتعریف وضعیت موجود منطقهای پس از رویدادهای ۷ اکتبر دانست. پیش از این، اسرائیل اقدامات نظامی گستردهای را علیه غزه به اجرا گذاشته که به تخریب گسترده این منطقه منجر شده، به طور قابلملاحظهای توان نظامی حزبالله را تضعیف کرده و در تضعیف و بیثباتسازی رژیم بشار اسد در سوریه نیز نقش داشته است. اکنون رویارویی با ایران، جایگاهی کلیدی در این راهبرد ایفا میکند؛ از یکسو با هدف جلب و بازیابی حمایت بینالمللی، بهویژه از سوی کشورهای اروپایی و از سوی دیگر برای تقویت انسجام داخلی و پشتیبانی از دولت نتانیاهو که درگیر فشارهای شدید ناشی از جنگ غزه است.
نکته مهم اینجاست که منازعه با ایران به طور مؤثری توجه و روایت بینالمللی را از جنگ غزه منحرف کرده است. در حالی که کشتار و بحران انسانی در غزه همچنان ادامه دارد، تمرکز رسانهها و دولتها از «اخلاقیات» اقدامات اسرائیل در غزه، به چشمانداز ژئوپلیتیکی درگیری با ایران منتقل شده است. این جابهجایی در روایت، بهنوعی به «ارزشگذاری مجدد» تصویر اسرائیل در ذهنیت جریان اصلی انجامیده و آن را دوباره در جبهة «ما» تعریف کرده است.
این تحول نشان میدهد که مناقشه با ایران، بهرغم آنکه راهحلی برای بحران غزه ارائه نمیدهد، اما بهعنوان مکملی سیاسی برای اهداف اسرائیل در غزه عمل میکند؛ از طریق انحراف توجه جهانی و تقویت مشروعیت داخلی و بینالمللی برای استمرار اقدامات نظامی.
گزارش از: امیرحسین مستقل، کارشناس اقتصادی